میشه نگام کنی,راحت شه زندگیم
و برايم بهترين هستي ،
دخـــتر باید
اور کن… من هم خدایی دارم… تو دلم را بشکن… او هوایم را دارد… روزی یک جایی… دلت را می شکند…
دلم تورو میخواهد
من تکرارنمیشوم
فروردینیا:هیچ وقت دوست ندارن جای کسی باشن چون خودشون میدونن بهترینن. اردیبهشتی:برای رسیدن به بالاترین قله ی جهان فقط کافیه اردیبهشتی باشی... خردادیا:همه خردادیا جذابن،بخوای یا نخوای جذبشون میشی... تیری:خوشبختی یعنی مخاطب خاصت تیری باشه... مردادیا:دور و ور مردادیا حسود زیاد هس چونکه همه میدونن که بهتر از اونا هیجا نیست... شهریور:درسته شش حرف داره اما بودن با یک شهریوری حرف نداره... مهری:سکوت یک مهری رضایتش نیست فکرش مشغوله اینه که چطور دهنتو سرویس کنه اساسی... ابانی:عشق یک ابانی مثل عبادت میمونه بعد نیت دیگه به اطراف نگاه نمی کنه... اذریا:واسه موندن ادما سازش می کنن اما محاله خواهش کنن... دی :ارزویی ندارن چونکه همیشه همه جا ارزوی خودشون ارزوی همه بودن و هستن... بهمنیا:موقع گریه انداختن بهمنیا مراقب باش اخه خدا اشکاشونو میشماره... اسفندی:اگر یه اسفندی رو میخوای باید با تمام صراحتش بخوای... من مردادم
کـاش مـی فـهـمیـدی ….
آغـِـشـتــه بــه تــُـو می شـَـوَد
ﺗـــــــــﻮﯼ ﺯِﻧـــــــﺪِﮔﯽ ﻫـَـﺮ آﺩَﻣـــﯽ ﯾــِﻪ ﻧَﻔَـــــﺮ ﻫَﺴــﺖ ﮐــِــﻪ . . . . .
شسته بودم رو نیم کتِ پارک، کلاغ ها را می شمردم تا بیاید. سنگ می انداختم بهشان. می پریدند، دورتر می نشستند. کمی بعد دوباره برمی گشتند، جلوم رژه می رفتند. ساعت از وقتِ قرار گذشت. نیامد. نگران، کلافه، عصبی شدم. شاخه گلی که دستم بود سَرْ خَم کرده داشت می پژمرد. طاقتم طاق شد. از جام بلند شدم ناراحتیم را خالی کردم سرِ کلاغ ها. گل را هم انداختم زمین، پاسارَش کردم. گَند زدم بهش. گل برگ هاش کَنده، پخش، لهیده شد. بعد، یقه ی پالتوم را دادم بالا، دست هام را کردم تو جیب هاش، راهم را کشیدم رفتم. نرسیده به درِ پارک، صِداش از پشتِ سر آمد. صدای تندِ قدم هاش و صِدای نَفَس نَفَس هاش هم. برنگشتم به رووش. حتی برای دعوا، مُرافعه، قهر. از در خارج شدم. خیابان را به دو گذشتم. هنوز داشت پُشتم می آمد. صدا پاشنه ی چکمه هاش را می شنیدم. می دوید صِدام می کرد. آن طرفِ خیابان، ایستادم جلو ماشین. هنوز پُشتَ م بِش بود. کلید انداختَ م در را باز کنم، بنشینم، بروم. برای همیشه. باز کرده نکرده، صدای بووق – ترمزی شدید و فریاد – ناله ای کوتاه ریخت تو گوش هام – تو جانم. تندی برگشتم. دیدمش. پخشِ خیابان شده بود. به روو افتاده بود جلو ماشینی که بِش زده بود و راننده ش هم داشت توو سرِ خودش می زد. سرش خورده بود روو آسفالت، پُکیده بود و خون، راه کشیده بود می رفت سمتِ جوویِ کنارِ خیابان. ترس خورده – هول دویدم طرفش. بالا سرش ایستادم. مبهوت. گیج. مَنگ. هاج و واج نِگاش کردم. توو دستِچپش بسته ی کوچکی بود. کادو پیچ. محکم چسبیده بودش. نِگام رفت ماند روو آستینِ مانتوش که بالا شده، ساعتَ ش پیدا بود. چهار و پنج دقیقه. نگام برگشت ساعت خودم را سُکید. چهار و چهل و پنج دقیقه! گیج درب و داغان نگا ساعت راننده ی بخت برگشته کردم. عدلْ چهار و پنج دقیقه بود!!
علي ساعت 8 از خواب بيدار شد. نميخواست از تخت بيرون بياد اما با بيحوصلگي از تخت خواب پائين آمد.باز اين بغض يك ساله داشت گلشو ميفشرد. |
About![]()
" هر چه دلم را خالی میکنم باز پر میشود از تو...عجب برکتی دارد دوست داشتنت........ " Archivesمرداد 1394تير 1394 AuthorstntLinks
ثانیه های به یاد ماندنی برای تبادل لینک ابتدا ما را با عنوان دنیای عاشقانه یک دختر و آدرس donyaasheghanehyekdokhtar.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد. Specific![]() ![]() ![]() LinkDump
حمل ارسال خرید ماینر از چین Categories |